تولدت مبارک زندگی من
سپیتام در یک سالگی
اولين نوروز
بعد از حمام
سپيتام در حال خوردن آبگوشت
عروسك خندان
چهار دست و پا رفتن سپيتام
ققلي جونم چهار دست و پا رفتنت مبارك، دو هفته اي ميشه چهار دست و پا ميري و مثل برق و باد خودت رو به دمپايي آشپزخونه ميرسوني و اگه ازت غافل شيم مراسم دمپايي خورون داري
نویسنده :
شيوا
13:04
شكرانه
سپيتام قشنگم! این روزها بی اندازه شیرین شده ای، با چشمانت دلبری می کنی و من هر روز بیشتر از روز قبل مست می شوم از شراب پاک مادری. تو همه هستی من و پدری.روزی هزار هزار مرتبه خدای مهربانم را برای داشتن تو نازنینم شکر می کنم و می دانم شکرانه هایم به اندازه ی ذره ای از لطف خداوند را جبران نمی کند. جانِ مادر! با خنده هایت جان می گیرم. با کلمات نامفهوم تو اوج می گیرم و بر سجاده شکر خداوند بوسه می زنم که گلم حالا دیگر بی تکیه گاه می نشیند.عصر که می شود بی صبرانه چشم به در می دوزی و با تک صدایی ذوق آمدن پدرت را داری. عزیز دلم! غذا خوردنت دیدنی ست با آن اداهای شیرین و دوست داشتنی. نمی دانم من بچه ندیده ام یا همه مادرها از دیدن شیرین زبانی ها و شیرین ...
نویسنده :
شيوا
12:00